از یه جایی به بعد
آدم دیگه صداش درنمیاد …
فقد تادلش میگیره
چشاش پره اشک میشه
از یه جایی به بعد
آدم دیگه صداش درنمیاد …
فقد تادلش میگیره
چشاش پره اشک میشه
نه کسی منتظر است
نه کسی چشم به راه
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه !
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست ؟
وقتی از عشق نصیبی نبری
غیر از آه …!
******
روزی ما دوباره کبوتر های مان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهای مان دانه بریزیم . . .
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم
*****
تنهایی من چیزیست از جنس جمع
تنهایی من چیزیست از جنس لبخند
تنهایی من چیزی نیست که پیدا باشد,
ملموس باشد
تنهایی من اکنون دگر اشک وآه نیست
تنهایی من یک دنیا غربت است!
یک دنیا غم!
یک دنیا گریه و حسرت!
تنهایی ام فقط حس بی تو بودن نیست
تنهایی ام چیزی است از جنس غربت
از جنس تنهایی ابدی
غریبی من در جمع هزاران لبخند آشنا
لبخند آن هایی که فکر میکنند
مرا میرهانند از هرچه که به تنهایی ختم میشود
آنها نمیدانند که دگر در جمعشان تنها ترم
در آن جا دگر غرق ضمیر خود نیستم
درگیر تکرار اجباری لبخند آنها
ویا درگیر لبخند خودمم
من در اصل با ضمیر خودم ما میشوم
چیزی جدا از تنهایی
من با خودم ما میشوم
غربت من اینست
تنهایی ابدی
غریب از دوست داشتن
و عجیب تر از آن دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد،
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده،
به بازیش می گیریم.
هرچه او عاشق تر، ما سرخوش تر، هر چه او دل نازک تر، ما بی رحم تر...
تقصیر ما نیست،
تمام قصه های عاشقانه اینگونه به گوشمان خوانده شده اند!
«دکتر شریعتی»
با تمام وجود دوستت دارم نازنینم
چنان بیگانه با خویشم
چنان ازکرده دل ریشم
که مجنون هم خجل مانده
به حال این دل ریشم
چنان از کرده نالانم
چنان از زندگی سیرم
که از مرگم نمی ترسم
چرا یارب نمی میرم
چه بد کردم
به ان ماه شبان تیره و تارم
که کابوسش عذابم میدهدهر شب
چه در مستی چه هشیاری
چه در خوابم
غرورم داد و بگذشت از غرور خویش
نجاتم داد ازآن مرداب و
آن سرگشتگی در خویش
چنان نامردمی کردم
که صد جهد و هزاران توبه ام دیگر
نخواهد کردم آزاد
از گناه خویش
منم ضحاک لیکن مار در فکرم
نه بر دوشم
فریدونی نمی اید کند از زهر
مدهوشم
اگر قلبی شکستم من
قصاصش قلب بیمارم
وگر چشمی به اب دیده تر کردم
بهایش چشم خونبارم
اگر این سینه کافی نیست
بیا این تیغ و این شمشیر
اینهم سر به تاوانش
پریشانم پریشانم
و پاییزیست این افسرده احوالم
مرا روی خوشی از زندگانی نیست
ناچارم می مانم
و امیدم همان یک لحظه آخر
یک گام فقط یک گام
تاگورم
نمی خواهم ببینم روی ماهت نه
معذورم
بدان ای مالک روحم
منم آن قاتل مقتول
حقیقت مانده در قلبم
کجا آخر توانم گفت
که عشقم ماندگاری بود
و من هرگز نفهمیدم
که تقدیرم نه در دنیا
در برزخ وصالت بود
بدان ای فرصت رفته
اگر تک مهلتی باشد
خروشم بر زمان پاک
بریزم خون خود بر خاک
نویسم دوستت دارم
اگرچه من گنهکارم
بس که دارد زندگیّ من نیاز زندگی
می کشم هر صبح و شب , هر روز , ناز زندگی
=====================================
سیرم از این زندگانی , خسته از منت کشیّ
باز اشکم را درآورده پیاز زندگی
=====================================
زندگی بالا و پائین می کند بخت مرا
هیچ در دستم نمی آید تراز زندگی
=====================================
عمر من قاچاقی است و زندگیّم بی هدف
از که پرسم ؟ از کجا گیرم جواز زندگی؟
=====================================
هر دقیقه زیر لب گویم که مثل دیگران
گیر من می آمد ای کاش امتیاز زندگی
=====================================
کاش دستی آید از غیب و ز روی مرحمت
وصل گرداند نول عمرم به فاز زندگی
=====================================
تا به چشم خویش بینم مثل دیگر مردمان
بعد از این سر در گمی , عمر دراز زندگی
=====================================
با توام ای طالع نحس و سپهر واژگون
کی به من روی آورد آغوش باز زندگی
خدایا خودت میدونی چی میخوام فقط ناامیدم نکن
گیرم که گفتم ..
گیرم که نوشتم ..
گیرم که امشب هم
بر تنهایهایم گریستم
او که نمیشنود..
او که نمیخواند ..
او که نمیبیند..
او که ...
آهای رفیق همچون خودم تنها
به من که رسیدی سکوت کن
اینجا دنیای من است
اینجا صدا در ازدحام خفقان سکوت میشود
فریاد اینجا فریاد زیر آب است
فقط ریه هایمان را از مرگ پر میکند
به من که رسیدی
در سکوت فاتحه ای بخوان
من ... سالهاست که مرده ام